خلاصه کتاب توهم نبوغ: خطاهای شناختی و چالش هوش (دیوید مک رینی)

خلاصه کتاب توهم نبوغ: خطاهای شناختی رایج چگونه هوشمان را به چالش می کشند ( نویسنده دیوید مک رینی )
کتاب «توهم نبوغ» اثر دیوید مک رینی نشون میده که چطور ذهن ما با سوگیری ها و خطاهای شناختی رایج، هوش و تصمیم گیری های ما رو به چالش می کشه و ما رو گول میزنه. شاید فکر کنیم خیلی منطقی و عاقلانه تصمیم می گیریم، ولی واقعیت اینه که مغز ما خیلی وقت ها بدون اینکه خودمون بفهمیم، میانبرهایی میزنه که باعث میشه اشتباه فکر کنیم و به خودمون هم دروغ بگیم.
فکر می کنید هیچ وقت خودتون رو گول نمی زنید؟ یا همیشه از همه ی نادانی هاتون خبر دارید؟ جالبه بدونید که خیلی از ما، هر روز و هر ساعت داریم خودمون رو فریب میدیم و از میزان ناآگاهی هامون بی خبر می مونیم. این خودفریبی ها ریشه ی عمیقی تو ساختار ذهن ما دارند و باعث میشن داستان های نادرست رو باور کنیم و فکر کنیم همیشه حق با ماست. وقتی از این خطاهای ذهنی سر در بیاریم، می تونیم با چشم بازتری به دنیا نگاه کنیم، تصمیم های بهتری بگیریم و حتی تو رابطه هامون موفق تر باشیم.
معرفی نویسنده و کلیات کتاب توهم نبوغ
خب، بریم سراغ اینکه دیوید مک رینی کیه و چرا این کتاب رو نوشته. این بخش بهتون کمک می کنه با فضای کلی کتاب و نویسنده اش آشنا بشید و ببینید اصلا چرا باید به حرفاش گوش بدیم.
دیوید مک رینی کیست؟
دیوید مک رینی، نویسنده و پادکستر آمریکایی، معروفه به اینکه مفاهیم پیچیده ی روان شناسی رو با زبانی ساده و طنزآمیز برای عموم مردم توضیح میده. اون به این معروفه که چطور سوگیری های شناختی و مغالطه های رایج رو شناسایی می کنه و نشون میده چطور این چیزا رو زندگی روزمره ما تاثیر میذارن. مک رینی خودش یه جورایی یه کاراگاه ذهنیه که دنبال ردپای اشتباهات فکری ما می گرده و با شوخ طبعی و مثال های واقعی، بهمون کمک می کنه خودمون رو بهتر بشناسیم.
چرا توهم نبوغ؟ (You Are Not So Smart)
عنوان انگلیسی کتاب یعنی You Are Not So Smart، خودش گویای همه چیزه: «شما اونقدرها هم باهوش نیستید!» هدف اصلی مک رینی از نوشتن این کتاب اینه که مفروضات رایج ما درباره عقلانیتمون رو به چالش بکشه. یعنی چی؟ یعنی ما معمولاً فکر می کنیم خیلی منطقی و عاقلانه عمل می کنیم، ولی مک رینی بهمون نشون میده که چطور ذهن ما ترفندهای زیادی داره که خودمون رو فریب بده.
کتاب با لحنی دوستانه و حتی طنزآمیز نوشته شده. انگار دیوید مک رینی داره باهاتون گپ میزنه و اینقدر راحت و روان مطالب رو توضیح میده که اصلاً متوجه نمیشید دارید یه کتاب علمی روان شناسی می خونید. این کتاب کلی تحقیق و داستان های واقعی رو تو خودش جا داده و با زبان ساده، پیچیده ترین مفاهیم روان شناسی رو براتون هضم می کنه. انگار یه دوره روان شناسی فشرده اس که قسمت های سختش رو حذف کردن و فقط چیزای باحال و جذابش مونده.
این کتاب از وقتی منتشر شده، کلی سر و صدا کرده و توی نشریات معتبری مثل نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال و فوربس مورد تحسین قرار گرفته. این نشون میده که چقدر تونسته روی مخاطب ها تاثیر بذاره و بهشون کمک کنه خودشون رو بهتر بشناسن. الان هم به بیش از ۲۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده که خودش نشونه جهانی بودن پیامشه.
۱۵ سوگیری شناختی کلیدی از کتاب توهم نبوغ: فریب های ذهن ما
خب، می رسیم به قسمت جذاب ماجرا! حالا که با کلیات کتاب آشنا شدیم، وقتشه که بریم سراغ همون خطاهای شناختی که دیوید مک رینی تو کتابش با جزئیات بهشون پرداخته. اینا همون «فریب های ذهنی» هستن که باعث میشن فکر کنیم خیلی باهوشیم، در حالی که در واقعیت، داریم خودمون رو گول می زنیم. آماده اید که خودتون رو بشناسید؟
۱. اثر دانینگ کروگر (Dunning-Kruger Effect): وقتی نادانی منجر به اعتماد به نفس کاذب می شود
تا حالا شده یه نفر رو ببینید که هیچ تخصصی تو یه زمینه نداره، ولی با اعتماد به نفس کامل راجع بهش حرف میزنه و فکر می کنه از همه بهتر بلده؟ یا برعکس، یه متخصص رو ببینید که از دانش خودش مطمئن نیست؟ این دقیقاً همون اثر دانینگ کروگره. این سوگیری میگه افراد ناشی و بی اطلاع، به خاطر اینکه اصلاً نمی دونن چقدر نمی دونن، اعتماد به نفس کاذب پیدا می کنن. در مقابل، افراد متخصص و با دانش، چون به پیچیدگی های موضوع آگاهن، ممکنه احساس شک و تردید بیشتری نسبت به خودشون داشته باشن. مک رینی تو کتابش نشون میده چطور این توهم باعث میشه خیلی ها فکر کنن «توهم نبوغ» دارن، در حالی که فقط از نادانی خودشون بی خبرن.
۲. سوگیری تأییدی (Confirmation Bias): جستجوی اطلاعاتی که باورهایمان را تأیید می کنند
مغز ما عاشق اینه که همیشه حق باهاش باشه! سوگیری تأییدی دقیقاً همینه. یعنی چی؟ یعنی وقتی ما به یه چیزی باور داریم، ناخودآگاه دنبال اطلاعاتی می گردیم که اون باور رو تأیید کنن و اطلاعاتی که مخالفش هستن رو نادیده می گیریم یا کمتر بهشون توجه می کنیم. مثلاً اگه فکر می کنید یه روش درمانی خاص بهترینه، فقط مقالاتی رو می خونید که ازش تعریف کردن و نظرات منفی رو رد می کنید. این سوگیری باعث میشه اطلاعات رو یک طرفه ببینیم و از واقعیت دور بشیم.
۳. سوگیری گذشته نگر (Hindsight Bias): من که از اول می دانستم! یا توهم پیش بینی
چند وقت پیش تو بورس سرمایه گذاری کردید و ضرر کردید، بعدش دوستتون میگه: من که از اول می دونستم این اتفاق میفته! یا یه بازی فوتبال مهم تموم میشه و بعدش همه میگن از اول معلوم بود فلان تیم می بره. این همون سوگیری گذشته نگره. بعد از اینکه یه اتفاقی میفته، ما فکر می کنیم از اول هم می دونستیم که قراره این طوری بشه. مغز ما طوری عمل می کنه که اتفاقات گذشته رو منطقی و قابل پیش بینی نشون بده تا حس کنترل بیشتری داشته باشیم، در حالی که قبل از اتفاق، اصلاً همچین پیش بینی ای نداشتیم.
۴. خطای بنیادین اسناد (Fundamental Attribution Error): علت یابی اشتباه رفتار دیگران
فرض کنید یه نفر تو ترافیک جلوی شما می پیچه. اولین فکری که به ذهنتون میرسه چیه؟ احتمالا میگید چه آدم بی فرهنگ و بی ملاحظه ای! این همون خطای بنیادین اِسناده. یعنی وقتی رفتار بقیه رو می بینیم، بیشتر به ویژگی های شخصیتی شون (مثلاً بی فرهنگ بودن) فکر می کنیم تا شرایط و موقعیتی که توش قرار گرفتن (شاید عجله داره، مریض داره یا یه مشکل جدی براش پیش اومده). ولی وقتی خودمون اشتباهی می کنیم، سریع شرایط رو بهونه می کنیم. این سوگیری باعث میشه قضاوت های نادرستی در مورد دیگران داشته باشیم و همدردی مون کم بشه.
۵. اثر لنگراندازی (Anchoring Effect): تاثیر اولین اطلاعات بر قضاوت ها و تصمیمات
تا حالا شده برای خرید یه وسیله، اولین قیمتی که می شنوید، روی تمام قیمت های بعدی که می بینید تاثیر بذاره؟ این همون اثر لنگراندازیه. اولین اطلاعاتی که مغز ما دریافت می کنه، مثل یه «لنگر» تو ذهنمون میمونه و روی تمام قضاوت ها و تصمیم گیری های بعدی ما تاثیر میذاره. مثلاً تو مذاکرات، اولین پیشنهادی که داده میشه، نقطه شروعی میشه برای بقیه بحث ها. این سوگیری نشون میده که چقدر ذهن ما تحت تاثیر اولین هاست، حتی اگه اون اطلاعات اولیه بی ربط یا نادرست باشن.
۶. توهم کنترل (Illusion of Control): باور به کنترل بر رویدادهای تصادفی
دیدید بعضیا وقتی تاس میندازن، محکم تر یا آروم تر تاس رو پرت می کنن تا عدد دلخواهشون بیاد؟ یا یه نفر که تو قرعه کشی شرکت کرده، حس می کنه شانس بیشتری برای برنده شدن داره؟ اینا نمونه هایی از توهم کنترل هستن. ما دوست داریم فکر کنیم روی اتفاقات اطرافمون کنترل داریم، حتی اگه اون اتفاقات کاملاً تصادفی باشن. این توهم بهمون حس امنیت و قدرت میده، ولی در واقعیت می تونه منجر به ریسک پذیری های بی مورد یا ناامیدی های الکی بشه.
۷. درماندگی اکتسابی (Learned Helplessness): تسلیم شدن در برابر مشکلات قابل حل
تصور کنید یه موش رو تو یه قفس میذارن و هربار که تلاش می کنه فرار کنه، بهش شوک الکتریکی میدن. بعد از یه مدت، حتی اگه راه فرار باز باشه، دیگه تلاشی برای فرار نمی کنه. این همون درماندگی اکتسابیه. وقتی ما تو موقعیت هایی قرار می گیریم که حس می کنیم هیچ کنترلی روشون نداریم و تلاش هامون بی فایدست، ممکنه حتی وقتی شرایط تغییر می کنه و راه حل پیدا میشه، باز هم دست از تلاش برداریم و تسلیم بشیم. این سوگیری می تونه جلوی پیشرفت های بزرگ رو تو زندگی بگیره.
۸. اثر تماشاگر (Bystander Effect): چرا در جمع مسئولیت پذیری کاهش می یابد؟
تاحالا شده یه نفر رو ببینید که تو خیابون به کمک نیاز داره، ولی هیچ کس جلو نمیره؟ این همون اثر تماشاگره. وقتی افراد بیشتری تو یه موقعیت اضطراری حضور دارن، مسئولیت پذیری هر کدوم از اون افراد کمتر میشه، چون هرکس فرض می کنه بقیه وارد عمل میشن. این پدیده نشون میده که همیشه حضور افراد بیشتر به معنای کمک بیشتر نیست و گاهی اوقات برعکس عمل می کنه.
۹. وفاداری به برند (Brand Loyalty): چگونه نام و نشان تجاری ما را فریب می دهد
چرا بعضی ها حاضرن برای یه برند خاص، پول بیشتری بدن، حتی اگه محصول برندهای دیگه همون کیفیت رو داشته باشه؟ چون به اون برند «وفادارن». وفاداری به برند یه سوگیری شناختیه که باعث میشه ما به خاطر وابستگی های عاطفی یا عادت، به یه برند خاص بچسبیم و گزینه های دیگه رو کمتر بررسی کنیم. این وفاداری باعث میشه گاهی اوقات فرصت های بهتر رو از دست بدیم و پول بیشتری رو برای چیزی که ارزشش رو نداره، خرج کنیم.
۱۰. القائات کیش (Cult Indoctrination): مکانیسم های روانشناختی پذیرش باورهای افراطی
فکر می کنید هیچ وقت تحت تاثیر یه گروه یا فرقه قرار نمی گیرید؟ مک رینی تو کتابش نشون میده که ذهن ما چطور می تونه تحت تاثیر مکانیزم های خاصی قرار بگیره که باعث پذیرش باورهای افراطی میشه. این مکانیزم ها شامل انزوای فردی، فشار گروهی، و تکرار مداوم پیام هاست. این بخش کتاب بهمون یادآوری می کنه که چقدر مغز ما می تونه آسیب پذیر باشه و چطور ممکنه ناخواسته، باورهایی رو بپذیریم که منطقی نیستن.
۱۱. مغالطه ی جهان عدل انگاری (Just-World Fallacy): باور به اینکه دنیا عادلانه است و هر کس سزاوار آنچه به سرش می آید، می باشد
وقتی اتفاق بدی برای کسی میفته، بعضی ها ناخودآگاه فکر می کنن حتماً یه کاری کرده که سزاوارش بوده. این همون مغالطه جهان عدل انگاریه. ما دوست داریم باور کنیم دنیا جای عادلیه و هرکس لیاقت اتفاقاتی رو داره که براش میفته، چه خوب و چه بد. این باور به ما حس امنیت میده که اگه خوب باشیم، اتفاقات بد برامون نمیفته. ولی این سوگیری می تونه باعث بشه ما قربانیان رو سرزنش کنیم و نسبت به ظلم ها بی تفاوت بشیم.
۱۲. اثر نورافکن (Spotlight Effect): توهم اینکه دیگران بیش از حد به ما توجه می کنند
شده یه اشتباه کوچیک کنید و فکر کنید همه متوجه شدن و دارن راجع بهش حرف میزنن؟ یا یه لباس جدید بپوشید و حس کنید همه دارن بهتون نگاه می کنن؟ این همون اثر نورافکنه. ما خیلی بیشتر از اون چیزی که واقعاً اتفاق میفته، فکر می کنیم دیگران به ما و کارهامون توجه دارن. واقعیت اینه که آدم ها بیشتر درگیر خودشون و مشکلاتشون هستن تا اینکه بخوان روی جزئیات رفتار یا ظاهر ما زوم کنن. این سوگیری باعث میشه استرس های بی مورد داشته باشیم.
ذهن ما استاد خودفریبی است و اغلب، ما آنقدرها هم که فکر می کنیم باهوش نیستیم. شناخت این محدودیت ها، اولین قدم برای خردی واقعی تر است.
۱۳. پیشگویی های خودبرآورده (Self-Fulfilling Prophecies): چگونه انتظارات ما به واقعیت تبدیل می شوند
اگه با خودتون بگید من تو این امتحان حتماً شکست می خورم و بعدش دیگه درس نخونید، احتمالاً واقعاً شکست می خورید. این همون پیشگویی خودبرآورده اس. انتظارات ما (چه مثبت و چه منفی) می تونن رفتار خودمون یا دیگران رو طوری شکل بدن که اون انتظارات به واقعیت تبدیل بشن. اگه فکر کنیم یه پروژه موفق میشه، با انرژی بیشتری کار می کنیم و شانس موفقیت بیشتر میشه. این نشون میده که قدرت تفکر و انتظار چقدر تو زندگی ما مهمه.
۱۴. سوگیری خودبرآورده (Self-Serving Bias): نسبت دادن موفقیت به خود و شکست به عوامل بیرونی
یه مثال کلاسیک: وقتی تو امتحان نمره عالی میگیریم، میگیم واو، من واقعاً باهوشم! ولی وقتی نمره مون بد میشه، میگیم آزمون خیلی سخت بود یا استاد خوب درس نداد. این همون سوگیری خودبرآورده اس. ما تمایل داریم موفقیت هامون رو به توانایی های درونی خودمون نسبت بدیم و شکست هامون رو به عوامل بیرونی و غیرقابل کنترل. این سوگیری به حفظ عزت نفس ما کمک می کنه، ولی می تونه جلوی درس گرفتن از اشتباهاتمون رو بگیره.
۱۵. مغالطه ی پهلوان پنبه (Straw Man Fallacy): تحریف استدلال حریف برای آسان تر کردن حمله به آن
تو بحث ها و مناظره ها زیاد دیده میشه. وقتی نمی تونیم استدلال اصلی یه نفر رو رد کنیم، میایم حرفشو تحریف می کنیم، یه آدم پوشالی ازش میسازیم و بعد به اون آدم پوشالی حمله می کنیم. مثلاً اگه کسی بگه باید به محیط زیست اهمیت بیشتری بدیم، ممکنه نفر مقابل حرفش رو تحریف کنه و بگه یعنی شما میخواید همه رو به عصر حجر برگردونید و هیچ پیشرفتی نکنیم؟! و بعد به این حرف بی ربط حمله کنه. این مغالطه فقط برای برنده شدن در بحثه و هیچ ربطی به منطق نداره.
دیوید مک رینی با مثال های طنزآمیز و ملموس به ما نشون میده که حتی باهوش ترین آدم ها هم قربانی این خطاهای ذهنی می شن. مهم اینه که بپذیریم ذهن ما کامل نیست.
پیام اصلی توهم نبوغ: هوش واقعی در شناخت محدودیت هاست
بعد از اینکه با این همه سوگیری و فریب ذهنی آشنا شدیم، شاید یکم ناامید بشیم و با خودمون بگیم پس ما که اینقدر توهم داریم، چطور باید زندگی کنیم؟ ولی پیام اصلی کتاب «توهم نبوغ» اصلاً ناامیدکننده نیست، بلکه خیلی هم قدرتمنده. مک رینی نمیگه شما احمقید، فقط میگه شما اونقدرها هم که فکر می کنید باهوش نیستید، و این خودش یه فرصت عالیه!
مک رینی معتقده هوش واقعی فقط به معنای داشتن اطلاعات زیاد یا IQ بالا نیست. هوش واقعی یعنی اینکه بتونیم محدودیت های ذهن خودمون رو بشناسیم. یعنی بفهمیم که مغز ما میانبر میزنه، سوگیری داره و گاهی اوقات ما رو گول میزنه. وقتی اینو می پذیریم، دیگه کورکورانه به همه فکرهامون اعتماد نمی کنیم و با احتیاط و دقت بیشتری تصمیم می گیریم.
شناخت این سوگیری ها به ما کمک می کنه تا هوشمندانه تر عمل کنیم. چطوری؟ وقتی می دونیم ممکنه به خاطر «سوگیری تأییدی» فقط دنبال اطلاعاتی باشیم که باورهای ما رو تایید کنن، سعی می کنیم آگاهانه دنبال نظرات مخالف هم بگردیم. وقتی می دونیم ممکنه دچار «اثر لنگراندازی» بشیم، حواسمون رو جمع می کنیم که اولین اطلاعاتی که دریافت می کنیم، بیش از حد روی تصمیممون تاثیر نذاره.
در واقع، این کتاب یه جورایی یه چراغ راهنمای درونیه که بهمون میگه هی، حواست باشه، شاید داری اشتباه می کنی! خودآگاهی و تفکر انتقادی، مهمترین درس هایی هستن که از این کتاب می گیریم. با این خودآگاهی می تونیم تصمیم های منطقی تر بگیریم، ارتباطات بهتری داشته باشیم و کمتر گول بخوریم. دیگه قرار نیست به خودمون یا دیگران دروغ بگیم، قراره واقع بین تر باشیم و این خودش اوج خرد و بلوغه.
هوش واقعی در توانایی ما برای درک محدودیت های ذهنمان نهفته است، نه در این توهم که هرگز اشتباه نمی کنیم.
این خلاصه و کتاب توهم نبوغ برای چه کسانی ضروری است؟
خب، شاید الان با خودتون بگید این کتاب به درد کی می خوره؟ راستش رو بخواید، این کتاب و این خلاصه برای تقریباً همه مفیده، چون همه ما انسانیم و ذهن داریم! ولی اگه بخوام دقیق تر بگم، این کتاب برای گروه های خاصی حسابی ضروریه:
- علاقه مندان به روان شناسی و علوم شناختی: اگه دوست دارید بدونید مغزتون چطور کار می کنه و چرا گاهی اوقات یه جورایی پیچیده عمل می کنه، این کتاب رو از دست ندید.
- کسانی که دنبال توسعه فردی و خودشناسی هستن: این کتاب بهتون کمک می کنه خودتون رو بهتر بشناسید، خطاهای فکری تون رو درک کنید و تصمیم های آگاهانه تری بگیرید.
- مدیران و تصمیم گیرندگان: اگه شغلتون جوریه که باید همیشه تصمیم های مهم بگیرید، دونستن این سوگیری ها بهتون کمک می کنه کمتر اشتباه کنید و تیمتون رو بهتر هدایت کنید.
- دانشجویان و محققان: مخصوصاً تو رشته های روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد رفتاری و حتی بازاریابی، این کتاب یه منبع خیلی خوب برای درک عمیق مفاهیم پایه است.
- هر کسی که می خواد مهارت های تصمیم گیری و حل مسئله اش رو بهتر کنه: اگه حس می کنید تو تصمیم گیری ها گاهی اوقات گیر می کنید یا اشتباهات تکراری دارید، این کتاب بهتون دید جدیدی میده.
- کسانی که وقت زیادی برای خوندن کتاب ندارن ولی می خوان با مفاهیم اصلی آشنا بشن: خب، دقیقاً برای همین این خلاصه رو نوشتیم! این خلاصه چکیده ی مهمترین نکات کتابه.
- و حتی اونایی که کتاب رو خوندن: مرور دوباره این خلاصه می تونه مفاهیم رو تو ذهنتون تثبیت کنه و یه یادآوری خوب باشه.
خلاصه که بخوام بگم، این کتاب ابزاریه برای اینکه باهوش تر زندگی کنیم، نه اینکه فکر کنیم باهوشیم! کاربرد عملی این کتاب تو زندگی شخصی و حرفه ای، تو ارتباطات، مذاکرات و هر جای دیگه ای که پای تصمیم گیری وسطه، حسابی به دردتون می خوره.
نتیجه گیری: از توهم نبوغ تا خرد عملی
رسیدیم به پایان این سفر جذاب تو دنیای پیچیده ذهن انسان. کتاب «توهم نبوغ» اثر دیوید مک رینی بهمون یاد داد که چقدر آسون ممکنه خودمون رو گول بزنیم و چطور سوگیری های شناختی، مثل یه سری میانبر فکری، می تونن هوش ما رو به چالش بکشن و ما رو به بیراهه ببرن. این کتاب یه زنگ بیداریه برای همه ی ما، تا به خودمون بیایم و بدونیم که اونقدرها هم که فکر می کنیم، تو تصمیم گیری هامون منطقی و بی طرف نیستیم.
مهمترین درسی که از این کتاب می گیریم اینه که هوش واقعی، نه در بی اشتباه بودن، بلکه در شناخت نقاط ضعف و محدودیت های ذهنمونه. وقتی می پذیریم که ذهن ما هم می تونه فریبکار باشه، تازه می تونیم شروع کنیم به اینکه آگاهانه تر و هوشمندانه تر عمل کنیم. این نه تنها باعث میشه تصمیم های بهتری بگیریم، بلکه بهمون کمک می کنه با خودمون و دیگران هم با درک و همدردی بیشتری برخورد کنیم.
پس، اگه دوست دارید واقعاً به یک انسان باهوش تر و خودآگاه تر تبدیل بشید، پیشنهاد می کنم حتماً کتاب «توهم نبوغ» رو کامل بخونید. خوندن این کتاب یا حتی مرور مداوم همین خلاصه، می تونه گام بزرگی به سوی خرد عملی و واقعی تر باشه. بذارید این کتاب، چراغ راهتون باشه تو مسیر شناخت خودتون و دنیای اطرافتون. هر بار که احساس کردید خیلی باهوشید، به یاد بیارید که شاید همین الان هم تو دام یکی از این توهم ها افتادید! با پذیرش این محدودیت هاست که می تونیم واقعاً رشد کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب توهم نبوغ: خطاهای شناختی و چالش هوش (دیوید مک رینی)" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب توهم نبوغ: خطاهای شناختی و چالش هوش (دیوید مک رینی)"، کلیک کنید.